داستان کلاغ

ساخت وبلاگ

جعفر داشت درباره پسر عموش حسین صحبت می کرد که اومده بود باغ ... خطاب به مهراد گفت عمو حسین رو می شناسی ...مهراد خیلی جدی  گفت: عمو حسین تو لیست عموهای من نیست !

داستان کلاغ...
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 23 تير 1401 ساعت: 20:18

سلاماوووه... می بینم  آخرین مطلب وبلاگ،  شنا کردن مهرسا بود که به علت ترس از عمق استخر، کنار گذاشت و هر چی باهاش صحبت کردم زیربار شنا کردن نرفت که نرفت.دیروز تولد شش سالگی مهرسا بود، بچه ها چه زود دار داستان کلاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 75 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 16:16

چند شب پیش مهمون داشتیم، پسر جوونی که در رشته عمران فارغ التحصیل شده و از همدان برای پیدا کردن کار اومده بود تهران.

مهراد  و مهرسا تا می تونستند شیطونی کردند،به مهراد خیلی خوش گذشته بود و  شب هم دلش نمی خواست بخوابه و همش پیشش می رفت. صبح روز بعد که اومدم سرکار و پدرشون میخواسته مهراد و مهرسا رو تحویل مامانم بده، مهراد که خوابیده بود یکدفعه بیدار می شه و رو به آقائه می کنه و می گه : شما کی هستی؟ و خودش در جواب خودش می گه: عه! شما آقای دیشبی هستید.

 

داستان کلاغ...
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:03

چند روزیه مهرسا به طور جدی کلاس شنا میره .

دیروز که بعد از دو سانس شنا رفتم دنبالش گفت کرال پشت یاد گرفتم و کلی خوشحال بود.

خیلی دوست داره شناگر ماهری بشه و همش در این باره صحبت می کنه.

قربون تو دختر بشم من.

دوستت دارم عزیزم 

داستان کلاغ...
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 15:03

مهراد کنار مقعدش بد جور سوخته ، یعنی زخم شده و حسابی هم قرمز شده ، هر چی هم پماد و پودر پای بچه می ریزم به قول قدیمی ها افاقه نمی کنه بطوریکه دیشب مجبور شدیم ساعت یک شب ببرمیش بیمارستان باهنر ، متین که خواب بودم خونه موند  و مهرسا و مهراد را با خودمون بردیم... 

تو بیمارستان به مهرسا گفتم، داداش اوف شده ؟ با لحن شیرین و کودکانه اش گفت: ن_________ه  خوبه .... 

داستان کلاغ...
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 12:12

مهرادم  با اینکه تا الان چندین بار لبخند زده بود ولی امروز وقتی باهاش صحبت می کردم و می گفتم پسر خوشگلم ، در جواب حرف های من لبخند زد ...  لبخند زیبایی که تا کنون نظیرش خیلی کم دیده شده ... 

پسرم خیلی دوستت دارم

داستان کلاغ...
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 12:12

سلام من و متین تصمیم گرفتیم مهراد رو بشوریم ، مهراد هنوز کوچیکه و می ترسم تنهایی بشورمش  برای همین با متین رفتیم تو حموم ، مهرسا هم پشت سر ما اومد ، بهش گفتم خوشگلم تو نیا برو پیش بابا (  که تو اتاق خ داستان کلاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 131 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 12:12

مهراد عزیزم در تاریخ شانزده فروردین 1395 توسط جراح عمومی  به روش حلقه ای ختنه شد. 

وقتی دکتر داشت ختنه اش می کرد خیلی گریه کرد ، شب اول خیلی اذیت شد و تا صبح یا روی پاهام و یا توی بغلم بودو دائم راه می رفتم تا اینکه از روز دوم خیلی بهتر شد و مرتبا تو آب می گذاشتیم  و سر سه روز حلقه اش افتادو یکی دوروز قرمز بود که اون هم زود خوب شد و راحت شدیم....
پسرم مبارک باشه عزیزم

داستان کلاغ...
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 107 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 12:12

سلام خیلی وقته به خاطر مشغله زیاد نتونستم آن بشم  و مطلب بذارم ، توی این مدت بچه ها تغییرات زیادی کردند ، مثلا  مهراد در شش ماهگی تونست به تنهایی بنشینه، در هفت ماهگی سینه خیز رفت و فردا که نه ماهش تم داستان کلاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 96 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 12:12

سلام  مهراد عزیزم با گرفتن میز  ، مبل و حتی روروکش به راحتی بلند می شه و کلی ذوق می کنه ، تا می ایسته تشویقش می کنیم و اون هم از ذوق بالا پایین می شه ، متاسفانه مواظب خودش  هم نیست و بارها سر و صورتش داستان کلاغ...ادامه مطلب
ما را در سایت داستان کلاغ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 170 تاريخ : يکشنبه 28 بهمن 1397 ساعت: 12:12