برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 75
مهراد و مهرسا تا می تونستند شیطونی کردند،به مهراد خیلی خوش گذشته بود و شب هم دلش نمی خواست بخوابه و همش پیشش می رفت. صبح روز بعد که اومدم سرکار و پدرشون میخواسته مهراد و مهرسا رو تحویل مامانم بده، مهراد که خوابیده بود یکدفعه بیدار می شه و رو به آقائه می کنه و می گه : شما کی هستی؟ و خودش در جواب خودش می گه: عه! شما آقای دیشبی هستید.
داستان کلاغ...
برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 133
چند روزیه مهرسا به طور جدی کلاس شنا میره .
دیروز که بعد از دو سانس شنا رفتم دنبالش گفت کرال پشت یاد گرفتم و کلی خوشحال بود.
خیلی دوست داره شناگر ماهری بشه و همش در این باره صحبت می کنه.
قربون تو دختر بشم من.
دوستت دارم عزیزم
داستان کلاغ...برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 84
تو بیمارستان به مهرسا گفتم، داداش اوف شده ؟ با لحن شیرین و کودکانه اش گفت: ن_________ه خوبه ....
داستان کلاغ...برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 110
پسرم خیلی دوستت دارم
داستان کلاغ...برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 115
برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 131
وقتی دکتر داشت ختنه اش می کرد خیلی گریه کرد ، شب اول خیلی اذیت شد و تا صبح یا روی پاهام و یا توی بغلم بودو دائم راه می رفتم تا اینکه از روز دوم خیلی بهتر شد و مرتبا تو آب می گذاشتیم و سر سه روز حلقه اش افتادو یکی دوروز قرمز بود که اون هم زود خوب شد و راحت شدیم....
پسرم مبارک باشه عزیزم
برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 107
برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 96
برچسب : نویسنده : maatin بازدید : 170